صفحه شخصی محمدرضا هاشمی   
 
نام و نام خانوادگی: محمدرضا هاشمی
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی نقشه برداری - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  سرپرست اجرایی - سرپرست واحدنقشه برداری هتل نرگس 3&5
تاریخ عضویت:  1390/01/23
 روزنوشت ها    
 

 اینها کیستند بخش عمومی

10

Whose lives are these , borne on a wing and prayer
These are water and and earth , the fire and air?
These are the mouths that darnk from empty cups
These are the eyes that no one cared to dry
These are the tongues that stuck and could n speak ;
This was the rain that never swet the sky.
Whose lives are these , borne on a wing and prayer,
Thronging the water water and earth,the fire and air?
These are the feet that stumbled off the road;
These are the the hands that planted crops in sand;
These are the arms that gathered only stone ;
This was the dust that never turned to land.
Whose lives are these , borne on a wing and a prayer
These are water and and earth , the fire and air?
These are the minds that could not resach the light;
These are the words that blistered in the brain;
These are the thoughts that’s that burned themselves to ash;
This was the flame that never grew again.
Whose lives are these , borne on a wing and a prayer
These are water and and earth , the fire and air?
These are the dreams that ended with the day;
These are the dreams that launched through empty space ;
These are the hopes that stifled in the heart;
This was the breath that never left a trace


دلتنگی
شاعر : آندره موشن

اینها کیستند
که راه ِ زندگی را می پیمایند
از میان ِ هجوم ِ آتش و هوا ، خاک و آب
در مسیری مبهم و صعب
با دعایی التماس وار از ته قلب ؟
اینها دهانهایی هستند که از فنجانهای خالی نوشیدند
چشمهایی که هیچکس اشکشان را پاک نکرد
و واژه هایی فرو خورده که هیچگاه بر لب ننشستند
ازینروست که باران ، هرگز آسمان را نشست

اینها کیستند
که راه ِ زندگی را می پیمایند
از میان ِ هجوم ِ آتش و هوا ، خاک و آب
در مسیری مبهم و صعب
با دعایی التماس وار از ته قلب ؟
اینها قدم هایی هستند که در جاده لغزیدند
دستهایی که در شنزار گیاهی نچیدند
و بازو هایی که تنها سنگها را از مسیر خود بر چیدند
از اینروست که غبار هرگز از زمین پاک نشد


اینها کیستند
که راه ِ زندگی را می پیمایند
از میان ِ هجوم ِ آتش و هوا ، خاک و آب
در مسیری مبهم و صعب
با دعایی التماس وار از ته قلب ؟
اینها ادراکی هستند که به نور نرسید
واژه هایی هستند که در ذهن پینه بستند
و افکاری هستند که در خود سوختند و خاکستر شدند
از اینروست که شعله ای هرگز زبانه نکشید

اینها کیستند
که راه ِ زندگی را می پیمایند
از میان ِ هجوم ِ آتش و هوا ، خاک و آب
در مسیری مبهم و صعب
با دعایی التماس وار از ته قلب ؟
اینها رویاهایی است که با روز به پایان رسید ند
عواطفی است که در خلا رها شد ند
و آرزوهایی است که در سینه دفن شد ند
از اینروست که هیچ ردی از نسیم باقی نماند

پنجشنبه 24 آذر 1390 ساعت 12:24  
 نظرات    
 
هیوا آتشبار 11:48 شنبه 26 آذر 1390
1
 هیوا آتشبار
ممنون مهندس جان شعر زیبایی بود. همچنان شادی آفرین باشید.
وحیده طباخها 20:13 یکشنبه 27 آذر 1390
0
 وحیده طباخها
اینها رویاهایی است که با روز به پایان رسید ند
عواطفی است که در خلا رها شد ند
و آرزوهایی است که در سینه دفن شد ند
از اینروست که هیچ ردی از نسیم باقی نماند

چقدر زیبا